غروب عاشقان رنگش طلائیست
اگرچه آخرش مرگ و جدایست
به این افسوس گروحشی نگاهی
مزن بر چهزهی رنگ بی گناهی
الف بودم زعشقت دال گشتم
گلی بودم رعشقت خار گشتم
گلی بودم میان تازه گلها
زعشقت بی پر و بال گشتم
در این شبهای دلتنگ جدایی
سر راهت می نشینم تا بیایی
گلویم را فشرده بغضی اندوه
عزیزمخاطره آخر کجایی
hamid ::: جمعه 85/12/11::: ساعت 3:7 صبح